دنیای مامان بابادنیای مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

دنیا فرشته مامان بابا

دنیای من وارد 6 ماهگی شد...

کوچولوی ناز من روز ها چقدر زود می گذرند و تو خیلی زود تر از اون چیزی که من فکر کنم داری بزرگ میشی ..... 14 اردیبهشت 5 ماهگی شما تموم شد و با خودش دل درد شدیدی که داشتی رو هم برد دست مامانی درد نکنه چون با وجود اینکه به خاطر دل دردهات خیلی دکتر بردیمت و همش شربت خوردی خوب نمی شدی و همش دل درد داشتی و دایما گریه می کردی و من نمی تونستم کاری کنم و این بیشتر منو عذاب می داد تا اینکه مامانی با درست کردن یه دستور که برای دل درد بود باعث شد تا شما دل دردهات خوب بشه و6 ماهگی رو با لب خندون شروع کنی اره عسلم اینجا هم مامانی به دادت رسید این روزها خیلی اروم و خوش اخلاق شدی مدام برای هر چیزی ذوق می کنی و می خندی. تند تند غلت می زنی امروز...
18 ارديبهشت 1393

دنیای من وارد 6 ماهگی شد...

کوچولوی ناز من روز ها چقدر زود می گذرند و تو خیلی زود تر از اون چیزی که من فکر کنم داری بزرگ میشی ..... 14 اردیبهشت 5 ماهگی شما تموم شد و با خودش دل درد شدیدی که داشتی رو هم برد دست مامانی درد نکنه چون با وجود اینکه به خاطر دل دردهات خیلی دکتر بردیمت و همش شربت خوردی خوب نمی شدی و همش دل درد داشتی و دایما گریه می کردی و من نمی تونستم کاری کنم و این بیشتر منو عذاب می داد تا اینکه مامانی با درست کردن یه دستور که برای دل درد بود باعث شد تا شما دل دردهات خوب بشه و6 ماهگی رو با لب خندون شروع کنی اره عسلم اینجا هم مامانی به دادت رسید این روزها خیلی اروم و خوش اخلاق شدی مدام برای هر چیزی ذوق می کنی و می خندی. تند تند غلت می زنی امروز صبح ...
18 ارديبهشت 1393

مسافرت یک روزه دنیا کوچولوی ما

گل قشنگم 5شنبه مامی به ما زنگ زد و قرار شد جمعه ساعت 6 صبح بریم قمصر کاشان برای گلاب گیری و اینکه همه دور هم جمع بشیم و شما کوچولوهای ناز هم هوایی تازه کنید بابایی شب قبلش همه وسایل های سفر رو اماده کرد صبح رفتیم خونه مامی چون همه اونجا بودن و قرار بود از اونجا حرکت کنیم ساعت 6:15 حرکت کردیم وسطای راه از خواب بیدار شدی یه جور اطراف نگاه می کردی که من کجام موقع خواب جای دیگه بودم پس چی شد ایا؟؟؟؟ ساعت هشت وایستادیم دور هم صبحانه خوردیم و یکم عکس انداختیم هوا هم عالی بود البته برای شما یکم سرد بود که برات لباسهای گرم پوشوندم . تقریبا ساعت 11 رسیدیم ماشین هارو پارک کردیم تا اول بریم حمام فین کاشان رو ببینیم باباجون و مامی برای همگی ب...
14 ارديبهشت 1393

مسافرت یک روزه دنیا کوچولوی ما

گل قشنگم 5شنبه مامی به ما زنگ زد و قرار شد جمعه ساعت 6 صبح بریم قمصر کاشان برای گلاب گیری و اینکه همه دور هم جمع بشیم و شما کوچولوهای ناز هم هوایی تازه کنید بابایی شب قبلش همه وسایل های سفر رو اماده کرد صبح رفتیم خونه مامی چون همه اونجا بودن و قرار بود از اونجا حرکت کنیم ساعت 6:15 حرکت کردیم وسطای راه از خواب بیدار شدی یه جور اطراف نگاه می کردی که من کجام موقع خواب جای دیگه بودم پس چی شد ایا؟؟؟؟ ساعت هشت وایستادیم دور هم صبحانه خوردیم و یکم عکس انداختیم هوا هم عالی بود البته برای شما یکم سرد بود که برات لباسهای گرم پوشوندم . تقریبا ساعت 11 رسیدیم ماشین هارو پارک کردیم تا اول بریم حمام فین کاشان رو ببینیم باباجون و مامی برای همگی بلیط ...
14 ارديبهشت 1393

اولین تیپ تابستونی نفس من و بابا

سلام دنیای من با اینکه بهاره ولی از گرما دست کمی از تابستون نداره و مخصوصا ظهرها هوا خیلی گرم میشه.... عزیزم دیروز جمعه بود و هوا هم گرم شما نازینینم از صبح فقط گریه می کردی و من حسابی کلافه شده بودم نمی تونستم هیچ کاری بکنم چون شما مدام گریه می کردی منم این شکلی بلــــــــــــــــــــــــه گلم هر دو تاییمون یه حال داشتیم تو گریه می کردی منم بخاطر گریه تو گریه می کردم. بابایی تو پارکینگ کار داشت منم شما رو برداشتم رفتیم پارکینگ تا هوایی تازه کنی و منم به گوجه سبزهای تو حیاط دست برد بزنم متاسفانه تو حیاط هم نموندی و اومدیم بالا که احساس کردم بدنت داغه لباسهاتو در اوردم همین که خنک شدی خندیدی بله عسلم نگو گرمت بوده و یه نفس ر...
6 ارديبهشت 1393

اولین تیپ تابستونی نفس من و بابا

سلام دنیای من با اینکه بهاره ولی از گرما دست کمی از تابستون نداره و  مخصوصا ظهرها  هوا خیلی گرم میشه.... عزیزم دیروز جمعه بود و هوا هم گرم شما نازینینم از صبح فقط گریه می کردی و من حسابی کلافه شده بودم نمی تونستم هیچ کاری بکنم چون شما مدام گریه می کردی منم این شکلی بلــــــــــــــــــــــــه گلم هر دو تاییمون یه حال داشتیم تو گریه می کردی منم بخاطر گریه تو گریه می کردم. بابایی تو پارکینگ کار داشت منم شما رو برداشتم رفتیم پارکینگ تا هوایی تازه کنی و منم به گوجه سبزهای تو حیاط دست برد بزنم متاسفانه تو حیاط هم نموندی و اومدیم بالا که احساس کردم بدنت داغه لباسهاتو در اوردم همین که خنک شدی خندیدی بله عسلم نگو گرمت بوده و ...
6 ارديبهشت 1393

دنیا کوچولو و اتلیه

دنیای نازم امروز 24 فروردین قرار بود بریم اتلیه..... قرارمون ساعت 4 بود از اونجایی که شما شب قبلش تا 3نصف شب بیداربودی و اصرار داشتی که بازی کنیم به ما بیداری دادی ساعت12 ظهر از خواب بیدار شدیم تا از خواب بیدار شدم به مامانی زنگ زدم بیاد تا شما رو نگه داره تا من هم بتونم کمی به کارای خونه برسمو کمی هم برای اتلیه اماده بشم بیچاره بابا با اون کم خوابی شدید صبح زود رفته بود سر کار فکر کنم قیافه اش از بی خوابی این شکلی بود خلاصه با اومدن بابایی شما رو هم حاضر کردیم و ساعت 5 رسیدیم اتلیه اولش شما خواب بودی همه می گفتن چقدر نازه چه اروم خوابیده تو دلم گفتم بزار بیدار بشه خلاصه تا اومدن از خوابیدن شما عسلم عکس بگیرن بیدار شدی و شروع ماجرا نه حا...
6 ارديبهشت 1393